نفرین به جنگبیست و ششم اسفند ۱۴۰۰لعنت به جنگ و جنگجو، هرکس که باشدبر تندخو، بر زشت گو، هرکس که باشدچینی و آمریکاییِ نامرد، روسییا هم وطن، حتی عمو، هرکس که باشدهر کس که در ظاهر رفیق ست و به واقع ....یک دشمن بی آبرو، هرکس که باشدبر آنکه پشتِ سر، زند خنجر، ولیکن....لبخند دارد روبرو، هرکس که باشدبر چشم آبی، مثل آهویی که دارد...از گرگ، ذات و خلق و خو، هرکس که باشدما خسته ایم از جنگ و دلخونِ شهیدانلعنت به جنگ و جنگجو، هرکس که باشدجان بازبیست و یکم اسفند ۱۴۰۰جان باز، یعنی: همسرِ یک مرد جانبازیک زن، که عمری، پای مرد زخمی اش ماندیک زن، که عمری، زیر موجِ مُشت مردشمثل پرستو، نغمه ی آزادگی خواندیک، گوشه ی خانه نشینِ صاف و سادهکه، رنگ جبهه را ندید و زخمی اش شدیک عاشق صادق، که دور از خط اولترکش به قلبش خورد و شد، بیگانه با خودشد، آشنای درد مردش، فارغ از خودسرباز گمنام وطن شد، آخرِ جنگبا حمله های مرد، غش می کرد و بعدش...می شد ستون خانه، با یک سینه ی تنگاز جنگ، زخمی قدّ مردش، بر دلش ماندبی ادعا، با زخم قلبش، زندگی کردهمراه شد، با دردهای جنگِ مردشاین زن، که بی شک، برتر ست از یک جهان مردپایان ندارد، دردهای قلب این زنبا ترکشی، شد قصه ای پر غصه، آغازهرچند، مردش زخمیِ صدامیان شدجان باز، یعنی: همسرِ یک مرد جانبازپاهای مردانهبیست و پنجم بهمن ۱۴۰۰روز پدر، جوراب می گیرمهر
سال و بابا نیست در خانهزیرا ، که از بابا، فقط دیدمیک جفت پا، پاهای مردانه رفت او، زمانی که نبودم منرفت و مرا، هرگز ندیده اوگم شد پدر، در روز میلادمیک عمر پرسیدم، خدایا ! کو؟ گفتند: فرزند شهیدی توگفتند: مفقود است بابایتهر سال... در جشن تولد هامعکسی ست، پیش چشم من، جایت یک روز، مردی آمد و با خود.. واگویه های قلب مرد تنها...
ما را در سایت واگویه های قلب مرد تنها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8jirjirack5 بازدید : 112 تاريخ : جمعه 15 مهر 1401 ساعت: 14:42